مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر :
قالب شعر : غزل
کــاش مـیشــد بگـذارنــد مُهیـا گــردد شبِ او صبـح به محـرابِ مصلا گردد
شبِ او صبح نشد، نیمه شب او را بردند تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد
درِ آتـش زده کــم بــود بیـاُفتـد رویَــش بـاز کـم بود که میخی به تَنی جا گردد
پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت تـا کـه این کوچـه پُر از نـالۀ بابا گردد
روضۀ غربتِ پـیـری کـه بـه زانو آمد بــه امیـدی کــه گُـلِ گُمشده پیدا گــردد
پیــرمـردی بــه ســرِ نعشِ جوانش آمد شـاهــدِ کَــم شـدنـش وقـت تَقَـلا گــردد
اِربــاً اِربــا بــدنی دیـد به دستش فهمید هــرچــه کردند نشـد تیغِ دگر جا گردد
دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد بــدنـی بــاز شــود مثــل معمــا گــردد
دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد
چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود کـاش می شـد نظرش قـسمتِ بابا گردد
|